پنجشنبه ۸ تیر ۱۴۰۲ ساعت 15:35 توسط زهرا محمودی | کلمات خشن، واژههای دردناک، بیان سنگین و چهرهای بیتفاوت هنگام ادای آن، همچون سنگهایی سخت جانهای خسته را درهم میشکنند. گاهی که سوءتفاهمهای زبانی را میبینم و شکاف فاحش نسلی را، به یاد داستان نفرین بابل میافتم و بیهمزبانی دامنگیر آدمها و عجز ناتماممان در فهم یکدیگر. به کتابها پناه میبرم و سکوت سرشارش، و از سر اتفاق دستی داستایوسکی را پیشکش میکند. _«من عاشق ادبیات روسیهام، ولی الان وقتش نیست.»_«باید این یکی را بخوانید! برای
داستایوفسکی همیشه وقت هست.»اسم این کتاب را پیش از این نشنیدهام. در نشستی کوتاه با "نازنین" همراه میشوم. داستانی خواندنی که هم شبهای روشن هست و هم نیست. بعد از مدتها خواندن سرشار میشوم از همدلی مدام. آنهم از زبان نویسندهای که میداند پریشانی آدمی را چطور در قالب داستان به تصویر بکشد و بگوید در عین اینکه از تخیل بهره برده اما داستان واقعیست. مضمون نفرین بابل و شخصیت داستان یادداشتهای زیرزمینی، حالا در قالب مردی چهل ساله و مطرود در تاریکی ظاهر میشوند و دست دختر جوانی را میگیرند به عشق، اگرچه مرد شیوهی ابراز آن را نمیداند و معتقد است: «افکاری هستند که...یعنی میدانید، اگر شما فکرتان را به زبان بیاورید، با کلمات بیانش کنید، آنوقت بسیار احمقانه به نظر میرسد؛ آدم حتی شرمنده میشود. اما چرا؟ دلیل خاصی ندارد، چون همهمان آدمهای مزخرفی هستیم و تحمل حقیقت را نداریم.»اما درست پس از خودکشی دختر، ذهنش انگار که در برابر قضات ایستاده باشد، بیوقفه به حرف میآید و طی چند ساعتی که در برابر جسد ایستاده روایت سیال میلاد امام حسن...
ما را در سایت میلاد امام حسن دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : mashghemodara بازدید : 41 تاريخ : چهارشنبه 11 مرداد 1402 ساعت: 12:45